Sunday, August 29, 2010

دیزالو یا برهم نمایی

 به معنی محو شدن تدریجی یک تصویر و جایگزین شدن و بر هم نمایی آن با تصویر دیگر است. دیزالو کاربرد و مفهوم های گوناگونی دارد:
  1. پیوند مکانی: نمایش دو یا چند حادثه به طور همزمان در مکان های مختلف
  2. مقایسه: نمایش شباهت ها و اختلاف های بین موضوع های متقابل
  3. نشان دادن اندیشه: مانند نمای نزدیک از یک شخص که با تصویری از افکار و اندیشه هایش برهمایی می شود.
  4. برای تاکید یا معرفی جزئیات (مثل جاده های روی نقشه)
  5. تغییر حالت یا تقویت
نکته: یكی از اصول ابتدایی كه تدوین‌گر باید رعایت كند این است كه همواره خود را به جای تماشاگر بگذارد؛ یعنی تماشاگر در هر لحضه‌ی خاص به چه می اندیشد؟ به كجا می‌خواهد دست یابد؟ شما می‌خواهید كه او به چه چیزی فكر كند؟ تماشاگر نیاز دارد به چه چیزی فكر كند؟ و سر انجام این كه می‌خواهید تماشاگر چه احساسی داشته باشد؟... (والتر مرچ

Friday, August 20, 2010

نگاه مختصر به کار تدوین

نرم افزارهای مختلفی جهت تدوین و میکس فیلم وجود دارد، و تقریبا در دسترس همگان می باشد. کارتهای میکس هم بامحصولات متنوع دربازار موجود می باشد. ما به ابزار مسلط شده، و می توانیم به راحتی از همه امکانات موجود در نرم افزار استفاده کنیم. تا اینجا ما فقط یک اپراتور هستیم.

بخش دیگر تدوین، زیبایی شناسی می باشد که مهمترین قسمت کار محسوب می شود. و آنجاست که هر اتفاقی ممکن است روی میز بیفتد. زیرکانه نگاه کردن به قصه، طول پلان ،تم، ریتم، و غیره می تواند کار را در جایگاه خوبی قرار دهد.

از طرفی صدا که نیمی از سینماست می تواند نقش ارزنده ای در کار ایفا کند. چه بسا در راش، پلان هایی زیبا ، میزانسن عالی، بازی خوب و.... در اختیار ماست، ولی صدا می لنگد. یا از ابزار و امکانات خوب استفاده نشده یا اینکه کوتاهی در کار صورت گرفته. صرفآ ابزار خوب نمی تواند کار خوب ارائه دهد. باید این ابزار در دست خبره این کار باشد که نتیجه مطلوب و رضایت بخش باشد.

تیتراژ چگونه شروع شود؟، آیا لیدر نیاز است؟ موسیقی روی تیتراژ باشد؟ قصه چگونه به پایان برسد؟ همه اینها مسائلی است که باید در مغز متفکر تدوینگر وجود داشته باشد، تا بتواند از صدها ساعت راشی که در اختیار دارد یک کار قابل قبول ارائه دهد. چسباندن چند اتفاق، کار ساده ای نیست. بیشتر کار روی میز انجام می شود و این کار خود مستلزم، تجربه، آگاهی، مطالعه و شهامت است . تدوینگر باید با قصه همراه شود و آن طوری که باید، پلان ها در کنار هم قرار دهد.

عوامل مدت ها کار کردند، زحمت زیادی را متحمل شدند، و متریال زیادی مصرف شده و غیره که باید این همه رنج به شیرینی بزرگ تبدیل شود. همه ی کار های هنری سخت می باشد و تجربه زیادی را می طلبد. یک اپراتور در درجه اول باید شنونده خوبی باشد، و سعی کند اصطلاحات مربوط به بخش تدوین را کاملا یاد بگیرد (اصطلاحات مونتاژ). شاید کسی که به عنوان تدوینگر است از ابزار شناخت نداشته باشد و فقط در حیطه کاری خودش صحبت کند. شما باید با توانایی کامل کارهای مربو طه را انجام دهید. گوش دادن به موسیقی ، نگاه کردن فیلم ، تحقیق، تکرار نمودن مطالب و مسائل مربوط به اپراتوری خیلی مهم است، و نیاز اصلی کار علم کافی نسبت به آن است.

Sunday, August 15, 2010

نتوانستم بعد از انقلاب خدمتگزار كوچكي در زمينه بازيگري سينماي انقلاب باشم

گفت وگوي منتشر نشده از مرحوم محمد علي فردين از زبان خودش
نقل از روزنامه سينما ورزش شماره 108 فروردين1379

* چرا كار خود را ادامه ندادي؟
o ما ايراني ها ملت عجيبي هستيم مهمان نواز صميمي و با استعداد شگرف، كه در همه علوم و فنون كه نمونه هاي آن را در رشته هاي ورزشي كشتي-فوتبال-واليبال و بالاخره ورزش هاي رزمي.و همچنين در رشته هاي علوم-فيزيك-شيمي-رياضيات-قهرمانان صاحب نام و درو كننده مدال هاي طلا و نقره بوده و هستيم.
اما در اتفاقات ناگوار و معمولي هميشه به دنبال يك مقصر مي گرديم و كمتر مي پذيريم كه شايد خودمان اشتباه كرده ايم.بارها گفته ام و باز هم مي گويم كه بعد از انقلاب با اينكه آسيب پذير ترين و سرشناس ترين بازيگران و هنرمندان وطن بودم نه به جهت اينكه منتي بر سر وطن و يا خداي ناكرده بر سر مردم وطنم داشته باشم.
بلكه به دو دليل ماندم:
1-پشت به مردم كردن و ترك وطن كردن و فرار،كار من نبود
اگر چه در پرونده زندگي و سينمايي خود ورق سياه نداشتم
2-ولي مهم تر از آن اينكه در وطن بمانم و در خدمت سينماي انقلاب باشم واز همه مهم تر بتوانم با حركت در سينماي بعد از انقلاب،اشتباهات گذشته خود را جبران كنم كه گذشته هركسي اندوخته اي است فراوان براي فردا.
به همه چيز فكر مي كردم جز اينكه مشمول اين دو بيت شوم توجه كنيد خطاب به من است:

به كدام رو سپيدي،طمع بهشت بندي 
تو كه درجريده،چندين ورق سياه داري

به هر صورت بعد از انقلاب خيلي چيزها بايستي تغيير مي كرد.من هم مورد قهر مسئولان اجرايي وزارت ارشاد قرار گرفتم.در واقع طبق تعريف پيش گفته گناه صنعت فيلمسازي گذشته و همه اعمال ناصواب آنها بر سر من كه شهرت بيشتري داشتم،خراب شد كه اگر نبودم و يا تنها بازيگر آن سينما نبودم آن سينما هم به وجود نمي آمد.اگر چه آن سينما جاده اي بود گرچه نا هموار ولي ولي در اصل راهي بود براب پيمودن و هموار كردن يك سينماي درست و سالم.
(كه اگر چه مشهور نبودم،فكر مي كنم به گناهي كمتر متهم مي شدم)
بدين ترتيب من نتوانستم بعد از انقلاب خدمتگذار كوچكي در زمينه بازيگري سينماي انقلاب باشم و از اين بابت سخت متاسفم.

* نسبت به علاقه عمومي به خود كه نمونه اي ازآن را در جريان مسابقات كشتي ديديم چه نظري داريد؟
o دل چيست؟
بله نصيب دل خون شدن است.
احوال دل هر لحظه دگرگون شدن است
علامت زنده بودنش،خون و خون شدن است

سرنوشت دل؟
شايد به دليل اينكه سر و كازش با خون است.دلش نيز پر خون است. و بزرگ ترين تفريحش با او يعني گردش با خون است عاقبت كارش چيست؟ نيستي.يعني از قفسه سينه بيرون بيرون شدن است.و وقتي بيرون شد مزرعه سبز وجود او چون كوير خشك و بي جان مي شود.
زندگي چيست خون دل خوردن 
اولش رنج و آخرش مردن

o رفتار و اعمال دل
و اما از اعمال دل بشنويد.به وسيله ساير دوستانش،(اعضاي بدن) و فرمانده كل(مغز) تاثير پذير است و چه اعمالي كه انجام مي دهد يا نمي دهد.وقتي آتش بگيرد آتش آن جهانگير مي شود. و اما وقتي عاشق شد ديگر از فرمانده «مغز» فرمان نمي گيرد.خود تصميم مي گيرد و عمل مي كند وقتي خونش گرم شد دلش گرم مي شود و صميمي و مهمان نواز مي گردد.و از جنگ و جنايت و خون ريزي متنفر مي شود.عشق سازندگي به وجود مي آورد.آشنا و غريبه را دوست دارد.
نام اينجانب از هيجده سالگي براي مردم تهران نامي شناخته شده بود بعد هم به سرعت با مسابقات كشتي و قهرماني كشور و سپس مقام هاي قهرماني جهان به ترتيب در ايران و سپس در جهان به شهرت رسيد بنابراين شهرت خيلي زود به سراغم آمد و حضورم در سينما با نمايش فيلم گنج قارون تپبيت و آوازه شهرتم را به اوج رسانيد.
راديو،تلويزيون،مجلات سينمايي و غير سينمائي.همگي از فردين و سينماي فردين بحث و گفت وگو مي كردند.چند فيلم خارجي از من ساخته شد. در هندوستان،لبنان،اردن و بالاخره ايتاليا.
امكانات ماندنم در كشورهاي فيلمساز مثل ايتاليا و هندوستان به درخواست خودشان بسيار زياد و سهل بود ولي شوق ديدار وطن و هم وطنانم و سينماي كشورم مرا به سرعت به ايران كشاند و در ايران كارم را دنبال كردم.بعد از انقلاب،در وطنم ماندم.با مردم صادق بودم.مردم را دوست داشتم و دارم.من از ميان طبقات زحمت كش و بي سرمايه برخاسته ام.با آنها بزرگ شده ام.هيچ وقت خودم را از مردم جدا ندانسته ام.و جدا نكردم.در اوج شهرتم در كوچه پس كوچه هاي قديمي خيابان سيروس به دنبال ديروزم مي گشتم.
تعداد زيادي از خانواده هاي تهران مرا عمو فردين خطاب مي كردند.بعضي ها به من مي گويند پدر.و بعضي ها علي بي غم را شريك روزهاي غم خود مي دانند و خلاصه در اكثر خانه و خانواده ها حضور دارم چه روزها و چه شبها.و خلاصه هر كس در كارش و زندگي اش با خود و مردم صادق باشد موفقيتش حتمي است.و فراموش نكنيم كه شكست يا پيروزي هر فرد يا هر جمعيتي بستگي به اعمال آنها دارد.و خداوند هميشه شاهد و ناظر بر اعمال ماست.

در خاتمه.من متعلق به مردم هستم.و اين مردم هستند كه جواب صحيح تري را براي سوال شما خواهند داشت كه نمونه اي از آن را در سالن ورزشي خود شاهد بوديد.

* راجع به كار سينمائي خود چه انتظاري از دولت دريد؟
o اسلام دين رحمت است.اسلام دين جنگ و نفرت و كينه توزي و كينه ورزي نيست.اسلام از دشمني نفرت دارد.
به يكي از پند و اندرزهاي حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه توجه بفرمائيد:
«اگر به دشمنت دست يافتي به پاس زور بازوئي كه خدا به تو ارزاني داشته است او را عفو كن»
به معني ديگر در عفو لذتي است كه در انتقام نيست.آيا جدائي فردين از سينما و مردم كافي نيست آن هم براي بيست سال؟!

آيا هنگام عفو فردين نرسيده؟كه اگر دشمن هم بودم و در چنگال يك مسلمان اسير مي شدم به فرمايش حضرت علي عليه السلام بايد مورد عفو قرار مي گرفتم.
يادم هست كه در سربازخانه،سربازي هنگام خدمت هميشه مورد خشم و ستم فرمانده قرارمي گرفت چرا كه هنگام فرمان(فاصله بگير) توسط فرمانده كم فاصله مي گرفت و مرتب كتك مي خورد.بالاخره از پادگان فرار كرد و گريخت،يك روز نامه اي به دست همان فرمانده رسيد كه همان سرباز فراري برايش نوشته بود. بدين مضمون: «من در پاكستان هستم و تا اينجا فاصله گرفته ام چنانچه كم است دستور دهيد بيشتر فاصله بگيرم ولي به شرط آنكه ديگر كتكم نزنيد»
حال حكايت من است اگر چه اصلا كتك نخورده ام ،اگر 20سال فاصله با سينما كافي نيست ولي تا مرگ فاصله زيادي نمانده.

Thursday, August 12, 2010

رشته سینما

رشته‌ای با جاذبه‌های بسیار و پیشرفت‌های شگفت‌انگیز. 
دیگر نگاه به سینما متوقف به یک نور، صدا، حرکت نیست، کات زدن و سکانس بندی فیلم‌ها گرچه عبارت‌های ساده و ماندگار سینما است، اما این رشته علمی علوم بسیاری را ، که برخی از آن علوم آنقدر وارد حوزه‌های تخصصی می‌شوند که در نگاه اول ارتباطشان با سینما دور از ذهن می‌نماید، در بر می گیرد. 
سینما صنعتی پولساز و صاحب نام شده. مجموعه 4 گرایش کارگردانی- فیلم نامه‌نویسی- تدوین و فیلمبرداری ارکان اصلی آن هستند. 
دارا بودن شمّ هنری، استعداد و علاقه همچنین تجربیات هنری ، علاقه و استعداد ذاتی به تئاتر جزء عوامل تعیین کننده و بی بدیل این رشته هستند. 
بیشتر مایلیم که به معرفی افرادی بپردازیم که می‌خواهند این رشته را انتخاب نمایند تا خود رشته. ولی به هرحال اطلاعات عمومی هنر، آشنائی با عکاسی، داشتن قدرت بیان خوب، روحیه اجتماعی قوی، خلاقیب ذهنی بالا همچنین تسلط بر زبان و ادبیات فارسی بخصوص در گرایش فیلم‌نامه‌نویسی از عوامل مهم در انتخاب این رشته است. 
ضریب دروس خلاقیت نمایش 4 و خلاقیت تصویری و تجسمی 2 است .

Tuesday, August 10, 2010

بینی بازیگران سینما

 در بسياري از سريال‌ها و فيلم‌هاي سينمايي - تاريخي ديدن چهره شخصيت‌هاي تاريخي با بيني عمل کرده ملموس نيست و بارها شاهد آن بوديم که کارگرداني در پي بازيگري است که بيني‌اش عمل کرده نباشد. 

این نشریه در ادامه می آورد: زماني بيني عمل کرده در بين خانم‌ها بيشتر رواج داشت و در بين آقايان کمتر. در اين چند سال اخير تعداد آقايان هم بيشتر شده است. اما قبول کنيد ظرافت زياد هم براي آقايان زيبا نيست!

سپند اميرسليماني، امين حيايي و ميکاييل شهرستاني جزو بازيگراني هستند که با وجود اينکه کاملا مشخص است بيني‌شان عمل شده اما در چهره‌شان عادي جلوه مي‌کند و تناسب آن، برهم نخورده است. معمولا آناتومي ‌زيبايي صورت به 3 دسته ثلث فوقاني، ثلث مياني و ثلث تحتاني تقسيم مي‌شود که همگي بايد هم اندازه هم باشند. يوسف مراديان با وجود چهره‌اي کاملا خوش‌تيپ، جراحي بيني‌اش اين تناسب را کمي ‌برهم زده و با وجود اينکه بيني‌ايي کوچک و ظريف دارد اما اين ظرافت با چهره کاملا سازگار است.

اميد زندگاني بيني‌اش بسيار صاف و سر بالاست که اين همان ظرافت است که با ديگر اجزاي صورت تناسبي ندارد. کمتر کسي چهره پيش از عمل او را به خاطر مي‌آورد اما به هر حال اميد زندگاني را با همين چهره مي‌شناسيم.

حميد گودرزي، حامد کميلي و امين زندگاني، با وجود اينکه بيني‌شان جراحي شده اما کاملا مشخص است که نه صرف کوچک کردن و تراشيدن بلکه اصلاحاتي روي آن صورت گرفته و خلاصه تابلو نيست.

برزو ارجمند پيش تر با وجود اينکه بيني کامكلا بزرگي داشت اما بايد پذيرفت که در چهره‌اش به عنوان يک عيب خودنمايي نمي‌کرد و اگر عمل نمي‌شد بهتر بود چراکه بيني او هم همانند اميد زندگاني بسيار صاف و تراشيده است.

و اما بيني عمل شده حسام نواب‌صفوي، نه‌تنها به صورتش نمي‌آيد، بلکه بسيار زنانه، کوچک و سربالاست و قطعا به او کمک نمي‌کند که چهره جذاب الويس پريسلي را برايش به ارمغان بياورد.

برخي‌ها نه‌تنها با بزرگي بيني‌شان مشکلي ندارند بلکه آن را بخشي از کارکتر چهره خود مي‌دانند و به قول مهران رجبي، بيني بزرگش، تعادلي در او ايجاد مي‌کند. به‌طور مثال اگر يوسف صيادي بيني‌اش را عمل کند، ديگر يوسف صيادي نيست مثل امير نوري يا رابعه اسکويي که اگر لاغر شوند بهتر است اسم‌شان را هم عوض کنند.

عليرضا خمسه اگر بيني‌اش را جراحي کند، قطعا بايد به فکر ديگر جراحي‌هاي زيبايي صورت نيز باشد.

فرهاد آئيش و رضا کيانيان، بيني بزرگي دارند اما بدون آن بيني ديگر خودشان نيست و کارکتر چهره‌شان تغيير مي‌کند.

مسعود کرامتي و داريوش فرهنگ بيني‌هاي کاملا بزرگ و گوشتي دارند. اما واقعا اگر بيني‌شان کوچک مي‌شد، زيباتر بودند؟

ارژنگ اميرفضلي و جواد رضويان، براي ايفاي نقش‌هاي طنز به بيني بزرگشان احتياج دارند.

مراحل تدوین فیلم

در تدوین سه مرحله وجود دارد:

۱-مرحله ی اسمبلی (Assembly): در این مرحله تدوین گر از روی فیلمنامه (سناریو) و یادداشت های گزارش صحنه برای ایجاد نظم بین نماها پلان ها را از پلان اول تا آخر به ترتیب شماره نما و صحنه و سکانس شماره بندی می کند. در این مرحله هیچ حذفی صورت نمی گیرد.

۲-مرحله ی راف کات (ًRough Cut): در هنگام فیلمبرداری در ابتدا و انتهای یک پلان مقداری بیشتر از آنچه مورد نیاز است فیلم برداری می شود تا به هنگام تدوین مونتور بتواند هر لحظه را که مناسب دید برای بریدن انتخاب کند. این مرحله را در واقع اولین مرحله ی واقعی تدوین می دانند اما هنوز پلان ها پیوند نهایی و منطقی خود را به دست نیاورده است.
۳-مرحله ی فاین کات (Fine Cut): در این مرحله مونتور تصمیم نهایی را درباره ی نقطه ی برش یا کات و لحظه ی پیوند آن دو با یکدیگر می گیرد. اینک پلان هایی که به هنگام ساختن فیلم به طور جداگانه و در زمان ها و مکان های مختلفی فیلم برداری شده اند از نظر موضوع جریان وقایع و زمان و مکان دارای تداوم می گردد.
شماره ی هر پلان و سکانس و برداشت آن بر روی کلاکت نوشته می شودو در هنگام فیلم برداری جلوی دوربین شماره ی هر پلان نمایش داده می شود و صدای تقه ی کلاکت هم برای تدوین صدا لازم است.

Sunday, August 1, 2010

برج های دوگانه

پیترجسکون" دلبستگی و پایبندی اش به حفظ حس و حال و فضای سه گانه "ارباب حلقه ها"، اثر " ج. ر. ر. تالکین" را در دومین اقتباس از این رمان به نمایش می گذارد. شاید اولین قسمت این فیلم سه گانه تصمیم نداشته است که عناصر مهم داستانی قبلش را بی چون و چرا تکرار کند.
نقشه این است: می خواهد ما را یک راست به میان ماجرا پرتاب کند. این ترفند حتی برای کسانی که رمان را به خوبی کف دستشان می شناسند هم لحظاتی از تشویش و نگرانی خلق می کند – همان پریشانی که "هابیت" ها، "فرودو" (الیجاوود) و "سام" (شون آستین) در طول سفرشان تجربه می کنند ؛ این ماموریت در "یاران حلقه" آغاز می شود. هنگامی که "فرودو" حلقه ای را به دست می آورد که می تواند نیروهایش را به او منتقل کند و اتفاقاً – همان طور که در اولین فیلم "یاران حلقه" می بینیم – زندگی اش در "زمین میانه" را هم به پایان می رساند.
این فیلم از معدود فیلم هایی است که سرسپردگی عمیق کارگردانش را به رمان اصلی نشان می دهد. "جکسون " تمام توانایی اش را برای این ادای احترام به کار می گیرد و در نتیجه تلفیقی بی کم و کاست از فیلمساز و نویسنده خلق می کند. شگرد "جکسون" در این حماسه زیبا این است که همان حسی تشویش و نگرانی را که شخصیت هایش تجربه می کنند به تماشاگران منتقل می نماید .
خلاصه ای از مبارزه بین جادوگر مهربان "گندالف" (یان مک کلن) و دیو بد ذات – که یکی از مبارزه های فیلم یاران حلقه هاست – در ابتدای فیلم نمایش داده می شود. این صحنه حرکت آغازین فیلم "برج های دوگانه" است. هر چند که شروعی بسیار جسورانه برای ورود تماشاگران به فیلمی دارد که گذشته ای چندان پیچیده داشته و کمترین اطلاعات را در اختیار شان قرار داده است. با وجودی که فیلم اول آن قدر در آمد داشته که بتواند به تنهایی وضعیت متزلزل اقتصاد ایالات متحده را بهبود بخشد ، به نظر نمی رسد که جکسون فهمیده باشد که عده ای به وقایع نگاری فیلم حلقه ها از همان ابتدای وجودش ، اصلاً مجذوب نشده اند. و حتی ممکن است عده ای باشند که هنوز فیلم " یاران" را ندیده اند اما با همان شور و علاقه ای که فیلم " یاران" به خود جلب کرده بود برای دیدن این فیلم به سوی سالن های سینما کشیده شوند. چنین تماشاگرانی ممکن است با دیدن این فیلم سرخورده و گیج شوند  یا این که نتوانند تا پایان به دیدن آن ادامه دهند.
"تالکین" در داستان فیلم حلقه ها در جستجوی "اراده"، "قاطعیت"، "وفاداری" و در نهایت "ایمان" است و راه های فراوانی برای نشان دادن مفهوم "خلوص و پاکی قلب" جسته است ؛ همانطور که در (ماتئو: 8: 5) و (گیرکه گارد) خلوص قلب، توانایی جان بخشیدن و به وجود آوردن بود- خلوص و بی آلایشی دل نیز موضوع اصلی فیلم "برج ها" هم هست.
برای قهرمان ما " فرودو" که هدفش زدودن و پاک کردن نیروهای شیطانی از "زمین میانه" است، این خلوص ، خود را به صورت مبارزه با وسوسه  به دست کردن حلقه و تحلیل رفتن توسط  نیروی مخرب آن ، نشان می دهد و فرودو مزه چیزی که ممکن است در آینده پیش بیاید را چشیده است.
او و "سام"، "گلوم" را ملاقات می کنند. هابیتی که زمانی توسط حلقه اغوا شده و اکنون از نظر جسمی و روحی کاملا به هم ریخته است، اندامی نحیف و خمیده دارد با پوست مومی شکل ،  شفاف وغشایی که فقط محتویات بدنش را نگاه می دارد. "گلوم" از درون شکافته شده است. موجودی عقب مانده ، آشفته  و مریض است که همواره سعی در دوست شدن با هابیت ها و خشنود نگاه داشتن آنها دارد.
او همچنین بچه -  مردی ناخوشایند است که بد گمانی و کج خیالی او را به ادامه زندگی و توطئه چینی وا می دارد. "گلوم" مخلوقی ، ساخته کامپیوتر است و درست به اندازه سایر شخصیت های فیلم " برج ها " پذیرفتنی است که شاید هم یکی از باور پذیرترین آنها باشد. وجود او در این فیلم بسیار تاثیر گذارتر از شخصیت "جارجاربینکز" که "جورج لوکاس" آن را به تازگی در فیلم جدید "جنگ ستارگان" جای داده می باشد. گلوم با صدای "اندی سرکیس" (که حرکات او را هم انیمیشن سازها شبیه سازی کرده اند)، به خاطر طبیعتش به این شکل در آمده است  و جکسون برخلاف دیگر شخصیت های فیلم به او اجازه می دهد که در تناقضاتش تا آنجا که می تواند پیش برود. شاید این مساله تا حدودی به این دلیل باشد که برج ها کم و بیش شبیه به پلی در سه گانه حلقه ها عمل می کنند ، با این وجود این فیلم یکی از تکامل یافته ترین اکشن هایی است که تا کنون ساخته شده است. بنابراین، بیشتر جریان فیلم برج ها توسط اطلاعاتی دیکته می شود که باید برای قسمت بعد به خاطر سپرد. جکسون با برجسته کردن شخصیت جنگجو "آراگورن" (ویگومورتنسن) به صورت یک قهرمان، سعی در جبران این قضیه دارد. آراگورن به یک پادشاه طلسم شده (برنارد هیل) کمک می کند تا از قصرش در برابر سربازان بی شمار تحت نفوذ جادوگر شرور و بدجنس یعنی "سارومان"(کریستوفرلی) دفاع کند ، دشمنی که مسؤول سرنوشت نافرجام "گندالف" است.
" لی" در آن جامه سفید و مواج  با آن ریش سفیدش به خاطر صدای تحکم آمیز و تاثیر گذاری که دارد بسیار مورد توجه قرار می گیرد. به خصوص که صدایش همان طنین و تحکم صدای "مک کلن" را دارد.
دستاوردهای جکسون در فیلم برج ها به روش تمام اکشنی که به کار برده است خیلی از آنچه در فیلم اول دیده بودیم، جذاب تر است. او به صحنه های جنگی این فیلم ، آب و رنگی کاملاً متفاوت داده است. شیوه جذاب و گیرای او در پرداختن به صحنه های اکشن، هیجان انگیز و پرشور است. ترس و وحشتی که در عین حال سرزنده و شاد کننده هم هست شیوه فیلمسازی فطری و غریزی جکسون است که آن را در ساختن فیلم های ترسناک به کار می گیرد. او این غریزه را این جا، و در این فیلم با عناوینی حماسی تشدید می کند به صورتیکه عظمت و زیبایی آنچه در پی می آید خیره کننده است – مثلا در صحنه ای از فیلم افراد "سارومان" در یک نمای بالای سردیده می شوند که با سپرهایشان طوری در قصر حرکت می کنند که شبیه به بال های یک حشره عجیب و افسانه ای به نظر می آیند.
یکی از جنبه های استادانه برج ها ، این است که چنین فیلم پر از گذار و تغییری ، نزدیک به سه ساعت طول می کشد و باز هم تا آخرین لحظه توجه تماشاگران را به خود معطوف نگاه می دارد. از آنجا که برج های دو گانه باید به میزان کافی داستان را برای قسمت بعدی محفوظ نگاه دارد از مناسبات احساسی بسیار سرسری می گذرد. با وجود این جکسون چنان عنان ماجراها را در دست گرفته است که من برای دیدن فیلم بعدی لحظه شماری می کنم – البته منظور من فیلم است که بعداز تمام شدن سری حلقه ها قصد دارد به نمایش بگذارد.
الویس میچل
ترجمه: نگار میرزابیگی